با سلام
در این پست و چند پست آتی به زندگینامه استاد خواهم پرداخت. البته ضمن پوزش از کم حجم بودن پست ها(به دلیل کمبود وقت).
علی شریعتی مزینانی، مشهور به دکتر علی شریعتی (۲ آذر ۱۳۱۲، روستای کاهک، سبزوار – ۲۹ خرداد ۱۳۵۶، ساوتهمپتون، انگلیس) نویسنده، جامعهشناس، تاریخشناس، پژوهشگر دینی اهل ایران، از مبارزان و فعالان مذهبی و سیاسی و از نظریهپردازان انقلاب اسلامی ایران بود، که در سن چهل و چهارسالگی بهصورت مشکوکی در انگلستان درگذشت، و هماکنون آرامگاه وی در مکانی نزد مقبره زینب کبری در دمشق سوریه است.
شریعتی علاوه بر شهرت زیادش برای سهم داشتن در انقلاب ایران، دلیل دیگر شهرتش کارنامه فعالیتهای اوست که برای احیای مذهب و سنت در جامعه و بیدادگری نسبت به سلطنت وقت داشته است. شریعتی را در ادبیات معاصر معلم شهید مینامند. و از زمان انقلاب تاکنون یادبودهای زیادی یه یاد او برگزار و اجرا کردهاند. و از آن زمان نقدها و تجلیلهای زیادی پیرامون آثار، آراء و تاثیراتی که او بر چند دههٔ معاصر ایران گذاشته وجود دارد.
با سلام.
در صورت تمایل به همکاری در نوشتن این وبلاگ نظر یا ایمیل بدهید. میتوانید مقاله، شرح سخنرانیها و ... را بفرستید. سعی شود مطالب مستند و جدای از هر سوگیری باشد. ذکر منبع و ماخذ نیز الزامیست. نهایتاً مطالب در صورت تائید توسط وبمستر نمایش داده خواهند شد.
باتشکر
به من بگو نگو ، نمیگویم ، اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم ، من می فهمم ...
عشقبازی کار هر شیّاد نیست | این شکارِ دام هر صیّاد نیست |
عشق از معشوقه اوّل سر زند | تا به عاشق جلوۀ دیگر کند |
تا به حدّی بگذرد هستی ازو | سر زند صد شورش و مستی ازو |
طالب این مُدّعَی خواهی اگر | بر حسین و کربلایش کن نظر |
روز عاشورا شه دنیای عشق | کرد رو به جانب سلطان عشق |
بارالها این سرم این پیکرم | این علمدار رشید این أکبرم |
این سُکینه این رقیّه این رباب | این تنِ عریان میان آفتاب |
این من و این ذکر یا رب یا ربم | این من و این نالههای زینبم |
پس خطاب آمد زحقّ کایشاهعشق | ای حسین ای یکّهتاز راه عشق |
گر تو بر ما عاشقی ای محترم | پرده برچین من ز تو عاشقترم |
هرچه از دست دادهای در راه ما | مرحبا صد مرحبا خود هم بیا |
خود بیا که میکشم من ناز تو | عرش و فرشم جمله پا انداز تو |
خود بیا که من خریدار توام | مشتری بر جنس بازار توام |
لیک خود تنها میا در بزم یار | خود بیا و اصغرت را هم بیار |
خوش بود در بزم یاران بلبلی | خاصه در منقار او باشد گلی |
خود تو بلبل، گل علیّ أصغرت | زودتر بشتاب سوی داورت |